وندا وندا ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

مادرانگی های من

اولین قرار مامانای آذر

خوب 23 خرداد 92 بالاخره اولین قرار ما و نی نی هامون تو پارک بهشت مادران رقم خورد. تجربه خوبی بود و بهمون خوش گذشت. دیدن وندا کنار بچه های همسنش برام خیلی جالب بود و اینکه خودم کنار مامانایی که شرایطمون یه جورایی شبیه همه بودیم خیلی خوب بود. امیدوارم باز هم تکرار بشه حتما. اینهم وندا تو روز قرار:   و این هم مامانا و نی نی های نازشون:   ...
25 خرداد 1392

فرشته ی کوچولوی ما خوش اومدی

یه هفته از اومدن فرشته کوچولوی ما می گذره. خیلی روزای خوبی رو می گذرونیم. بر خلاف چیزی که فکر میکردم روزای آنچنان سختی رو نمی گذرونم.همه کارها با وجود عشق بی حد به دخملک خیلی خیلی آسون میشه. وندای ما 16 آذر 91 ساعت 12 ظهر با زایمان طبیعی قدم های کوچولوش رو به این دنیا گذاشت. سرفرصت تا دیر نشده باید خاطره روز زایمانم رو بنویسم.     روز چهارشنبه 15 آذر، در حالی که همسر بخاطر دومین روز تعطیلی بخاطر آلودگی هوای تهران خونه بود یا هم رفتیم مطب دکتر،وقتی رفتیم داخل اتاق دکتر گفت تو که هنوز نزائیدی! منم با یه حالتی گفتم تو رو خدا دلم میخواد زودتر زایمان کنم. به روایتی 39 هفته و 6 روز بودم و به روایتی هم یه روز کمتر. سونوهای اول هم ...
22 خرداد 1392

نیم سالگی

  دخترم 16 خرداد ماه 6 ماهگیش رو در حالی به پایان رسوند که ما مسافرت در دیار خانواده بابای وندا بودیم. رفسنجان هوا خیلی گرم بود و تو راه هم همین طور. وقتی رسیدیم اونجا دخملک گریه و غریبی نکرد فقط با تعجب دونه دونه اطرافیان رو نگاه میکرد. یعنی با تعجب خیلی زیاد.کلا اونجا مثل توی خونه خنده رو نبود با اینکه همه براش وقت میذاشتن. براش کیک تولد هم درست کردیم و شمع 6 ماهگی.   بهرحال باورش برام سخته که 6 ماه از اون روز عزیز که وندا بدنیا اومد گذشته. دخترم کلی توانمند شده و دیگه نی نی گولو نیست. دخملک وقتی به روی شکمش برمیگرده 360 درجه به دور خودش میچرخه و اینجوری به خیلی چیزایی که میخواد دست پیدا میکنه. روی صندلی و مبل می تونه...
22 خرداد 1392
1